رضا بردستانی "عضوی از جامعه ی پژوهشی استان یزد"در سیر تحولات اجتماعی و در لایه های مختلف این حرکت ، تمام مبانی ، بر این پایه استوار گردیده است که سیر تحولات اجتماعی مورد نظر، سمت و سویی مثبت داشته باشد. در معنایی ساده می توان گفت حرکت از صفر، به انتهای لا یتناهی ، حرکت از پایین به معنای ابتدا به سمت بالا و در اصطلاح رایج، انتها یا همان دست یابی به اهداف از پیش تعیین شده. سالیان سال است پذیرفته و دریافته ایم که هر پدیده ای در هر اندازه و ابعادی و با هر هدف و آرمانی، باید مدیریت شود. مدیریت درونی، مدیریت سازمانی، مدیریت حرکتی، مدیریت احتیاطی و در نهایت مدیریت کلان. در تعریف علم مدیریت-که خوانده ایم و هنوز هم باید در لایه های علوم مکتوب و متدوال جستجو نماییم- آورده اند:
مدیریت فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه‌ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می‌گیرد. تعریف مذکور، مفاهیم کلیدی زیر را در بر دارد:
• مدیریت یک فرآیند است.
• مفهوم نهفته ی مدیریت، هدایت تشکیلات انسانی است.
• مدیریت مؤثر، تصمیم‌های مناسبی می‌گیرد و به نتایج مطلوبی دست می‌یابد.
• مدیریت کارا به تخصیص و مصرف مدبرانه می‌گویند.
• مدیریت بر فعالیت‌های هدفدار تمرکز دارد.
در این تعریف ساده و کوتاه به چند نکته اشاره و یا تأکید شده است؛ مدیریت یک فرآیند است، رابط و واسطه است، مکمل و ارتقاء دهنده است و در نهایت وظیفه ی هدایت و کنترل را نیز بر عهده دارد. اگرچه برخی بر این باور و اندیشه اصرار می ورزند که مدیریت به عنوان رشته ای مجزا، پس از انقلاب صنعتی به وجود آمد و دامنه، نقش و تئوری های اساسی آن در طی سالیان تغییر کرده است اما این مهم را نباید از نظر دور داشت که؛ حصول اطمینان از دستیابی به هدف های مؤسسه یا سازمان و به حد اکثر رساندن بهره وری و کارایی آن همیشه و در همه حال وجود داشته و به قوّت و قدرت خود باقی است . از همین جاست که به یک تعریف قابل قبول در حوزه ی تعارف کارشناسی شده در حوزه ی علم مدیریت دست می یابیم :
مدیریت عبارت است از ؛ کار کردن با ، و از طریق دیگران، برای رسیدن به هدف های سازمان و هدف های کارکنان.
تئوری پردازان علم مدیریت در همه ی انواع مدیریت بر مجموعه ای واحد و مبتنی بر یک اصل مشترک، پافشاری دارند و از مهم ترین دغدغه های این بخش از جامعه؛ ایجاد حس همکاری، دارا بودن خلاقیت های فردی و تأثیر گذار و نیز دور بودن از درگیری های حاشیه ای می دانند که در تبیین این نظریه ی خود می آورند:
هر مدیری باید خلاقیت داشته باشد. خلاقیت یعنی به کارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید . تداوم حیات سازمان ها به باسازی آن ها بستگی دارد. باسازی سازمان ها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روش های حصول این اهداف انجام می شود . هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد خلاقیت و نوآوری برخوردار است بنابرین نباید خلاقیت فقط در انحصار مدیران خاصی باشد زیرا، آنچه که محکمتر از وجود استعدادِ خلاقیت است، جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است که در صورت آزاد سازی ذهن از پیش فرض ها و الگو های زنجیره ای ذهنی، در مدت کوتاهی توان خلاقیت و به کارگیری فکر های نو در عمل را می توان دو برابر افزایش داد.
برای دوری جستن از ورود به لایه های پیچیده ی علم مدیریت و در نهایت پرهیز از فاصله گرفتن و نیافتادن در ورطه ی اطاله ی کلام و ابهام در تبیین اصلی این نوشتار به رسانه نیز اشاراتی در حدود تعریف و بازشناسی می پردازیم تا سراغ آن دسته از مدیرانی برویم که از این دو ابزار قدرتمند-مدیریت و رسانه-برای سر پوش نهادن بر ضعف های آشکار در به کار گیری قدرتی که فاقد آن هستند بهره جسته یا به تعبیر واقعی تر سوء استفاده می نمایند اگرچه بر این باوریم رسانه به تنهایی بازویی پر توان و نیرویی خارقالعاده برای جهت دار نمودن و ایجاد تحرک لازم در پیشبرد اهداف هر سازمان، نهاد و مدیری می باشد.
رسانه چيست؟
به معني اصطلاح حرفه اي و علمي، آن وسيله اي است براي نقل و انتقال اطلاعات، عقايد ،افكار و ايده هاي افراد يا جامعه، چنانچه اين تعريف را قبول كنيم بايد بپذیریم رسانه باید بتواند از نوع انساني باشد يا سازماني يا تكنولوژي، که در این مبحث، خود زبان نيز يك نوع رسانه است. كلاس درس ، دانشگاه و بالاخره رسانه هاي جمعي، از مطبوعات گرفته تا تلگراف و تلفن، راديو، تلويزيون و اينترنت.
رسانه یک موجود زنده است که در پاره های زمانی مختلف، کارکردهای مختلفی را نیز می پذیرد و به همین نگرش و بر پایه ی این تعریف، رسانه در زمان های مختلف، تأثیرات و تعاریف انعطاف پذیرتری را حتی در مواجهه با محیط زندگی- خود البته در گستره ای نامحدودتر- پذیرا می باشد.
تفاوت عمده و اساسی در این دو مقوله، نیاز یک سویه یا ارتباط دوسویه این دو مقوله به هم یا با هم است که در طول تحول درونی هر دو پدیده(مدیریت-رسانه)گاهی یکی به وسیله ی دیگری قربانی شده است و یا مورد سوء استفاده های غیر اخلاقی قرار گرفته است.
رسانه، اگرچه در یک نگاه، ابزاری قدرتمند در دست مدیران، برای ایجاد ارتباط با طیف وسیعی از جامعه می باشد و یا جزیی از آن دسته از ابزار که می تواند نیروهای بالقوه ی نهفته در متن جوامع را به حالتی بالفعل در آورد اما همین عامل مؤثّر و تأثیر گذار گاه در معنا عاملی برای فشار و تهدید تبدیل می شود. مدیران در تعامل با رسانه ها در چندین گروه کاملا مجزّا قرار می گیرند . به این صورت که:
• دسته ای از رسانه به دلایل متعدد گریزانند(در آینده ی نزدیک و در قالب نوشتاری تحت عنوان رسانه گریزی بحث و بررسی خواهد شد)؛
• دسته ی دیگر نه تنها از رسانه گریزانند که گاه رابطه ای خصمانه با رسانه دارند و این رابطه ی سرد و خصمانه ریشه در گرایشات حزبی، تعلقات مذهبی، وابستگی های قومی و منطقه ای، ذهنیت منفی ، عدم تسلط بر فن خطابه و بیان، متخصص نبودن در حیطه ی مدیریتی خود و ده ها دلیل و علت دیگر دارد.
• دسته ی سوم مدیرانی هستند که رسانه را هم جزیی از مایملک خود دانسته هر گاه صلاح بدانند با رسانه برادر و هر گاه صلاح ندانند کارد و پنیر خواهند شد. این دسته از مدیران از جایگاه متزلزلی برخوردار بوده و رسانه نیز به سهم خود در مواقع لازم انتقام سختی از این دسته از مدیران نسبتا مغرور گرفته و یا می گیرد.
• دسته ی چهارم که تعاملشان با رسانه در جهت حفظ موقعیت شغلی بوده و معنایی جز در پیش چشم بودن از رسانه انتظار ندارند شمال آن دسته از مدیرانی می شود که مدیرانی جوان، راه و شیوه ی استاندارد مدیریت طی ناکرده و در بیشتر مواقع مدیرانی هستند که در گمارده شدن به پست مدیریتی خود، رابطه غالب بر ضابطه بوده است
• پنجمین گروه مدیرانی هستند که لاجرم و به ناچار باید در خدمت رسانه و افکار عمومی باشند و خواست و اراده ی این دسته در ایجاد یا عدم ایجاد رابطه با جامعه ی رسانه ای کوچکترین نقشی نداشته و ندارد البته این گروه بر حسب، سال ، ماه، هفته، روز و ساعت انواع مختلفی از روابط را با رسانه تعریف و عملی می نمایند.
• دسته ی ششم کسانی هستند که نه تنها از رسانه گریزان نیستند که گاه این رسانه است که به لطایف الحیل از آن ها گریزان بوده و اگر دارای اعتبار و شخصیتی رسانه ای و استوار برخوردار باشند اگرچه تن به ایجاد رابطه می دهند اما این رابطه خیلی کم منتهی به بازتاب و نشان دادن می شود. این دسته از مدیران در تبلیغ گروه خود تبحری خاص داشته و تولید شعارشان به حدی است که به مناطق همجوار نیز صادر می شود. این دسته از مدیران را می توان مدیران رسانه ای یا رسانه زده دانست که نوع ادبیات رسانه ای آنان حتی در زندگی روزمره ی این دسته دخالت داشته و گاه تا آن جا پیش می روند که خود رسانه تولید نمود و حتی در دل شب نیز در خدمت رسانه می باشند. وب سایت، وبلاگ و ... ابزاری است که اشتهای سیری ناپذیر این دسته از مدیران رسانه زده را سیر و اشباع نمی نماید.
بزرگترین نشانه ی این گروه از مدیران عدم توانمندی در عملی نمودن وظایف سازمانی خود، عدم کفایت لازم در پستی که در آن مشغول به کار هستند، ایجاد لابی های رسانه ای و مخرب ترین نوع و شیوه ی رفتاری این دسته خبر سازی و دامن زدن به شایعه می باشد.
در این دسته بندی خاص انواع دیگری نیز وجود داشته و دارند که در مجالی دیگر به آن ها نیز خواهیم پرداخت. در این نوشتار اگرچه جای روابط عمومی ها خالی ماند اما گوشزد می نمایم هدف غایی از این بررسی شتابزده تبیین نقش راهبردی روابط عمومی ها و تأثیرات شگرف آنان در فصل بندی های اجتماعی می باشد.
مدیران رسانه ای خیلی زود دچار نوعی تکرار و ادبیات رسانه ای خاص شده که رد پای آنان را می توان در ستون نظرات برخی وب سایت ها و وبلاگ ها مشاهده نمود . حال اگر جامعه ی مراجعه کننده به اخبار و اطلاعات زیاد به این موضوع اهمیت نمی دهند دلیل براین مدعا نیست که مدیران صرفا رسانه ای را نشناسندو یا سره از نا سره تشخیص نتوانند داد بلکه اعتبار و ارزشی برایشان قائل نبوده و نیستند.
کلام آخر ؛ روی صحبتم با مدیرانی است که حوصله نموده این نوشتار را با تمامی کاستی ها، مطالعه نمودند: شما مدیر عزیز و گرامی در کدام دسته قرار می گیرید؟ فقط در خلوت خودتان و در پیشگاه خداوندگارتان صادقانه به خودتان پاسخ دهید!

یزدفردا                                                                                  www.yazdfarda.com 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا